- جیک بزئن
دم زدن، حرف زدن، صدای جیک جیک جوجه از درون تخم در یکی دو
معنی جیک بزئن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پلک زدن، زمانی به اندازه ی یک چشم به هم زدن
فریاد کشیدن
دبه در آوردن، حقه و نیرنگ در آوردن به هنگام بازی، حقیقت
جل زنده
ناراحت شدن، سوختن پارچه پر، مو و یا هر چیز دیگری که صدای
لب زدن، خوردن، چشیدن
لیسیدن، لفت و لیس کردن، بلعیدن گوسفند، صابون زدن در حمام
درد ناگهانی استخوان
آلوده به بوی مرغ بوی گوشت خام، پلک زدن ناخواسته و غیرارادی، زمانی به اندازه ی یک چشم به
نوعی قهر کردن که علامت آن بالا انداختن شانه ها است
ریسه رفتن، لرزیدن
به طور ناگهانی تکان دادن
همه را خبر کردن، اعلام کردن
جیک بیموئن
دم بر نیاوردن، ساکت بودن
ایستاده در یک جاماندن، توقف پرنده در جایی، جوانه زدن
فوران کردن، بالا رفتن جرقه های آتش
نوعی گل اندود نمودن سقف، تخته ها به صورت ضربدری به سقف میخ
سیلی زدن